روزهای تنهایی

این هم یه جور دفتر خاطرات اما از نوع دیجیتالی ؟!

روزهای تنهایی

این هم یه جور دفتر خاطرات اما از نوع دیجیتالی ؟!

هدف سوم : کارشناسی ارشد !!!!

همونجور که گفتم می خوام دوباره کارشناسی ارشد امتحان بدم همون قضیه خجستگی دلمه !!!!  با توجه به این که کار می کنم ویکمی هم برنامه زندگیم پیچیده است یکمی سخت اما ارزشش رو داره....  واقعا دیگه نمی خوام توی اون دانشگاه آزاد لعنتی درس بخونم .... اما می خوام درس بخونم ... درس خواندن حس خوبی داره و برام مهیجه ... می تونین بگید این دختره دیوونه است ....  

خیلی از درس های کارشناسی دور افتادم واسه همین باید برم کلاس !!!  

همه هم کلاسی های کارشناسی ام که ادامه تحصیل دادن الان دانشجوی دکترا هستن و من ترم آخر ارشد فهمیدم که این گرایشم رو دوست ندارم و عطاش رو به لقاش بخشیدم ....  

فکر کنم فردا برم دانشگاه که انصرافم رو رسما اعلام کنم .... 

 

یه عالمه کار دارم فردا !!!! امیدوارم وقت کم نیارم و به کارهام برسم ...

هدف دوم : امتحان IELTS

واااای اول آبان امتحان IELTS دارم و یه چندروزی هست که کلا درس نخوندم چراا؟ نمی دونم حس و حال درس خوندن نبود....  

اما اومدم اینجا بنویسم که می خوام جدی دوباره بخونم تا امتحانم رو خوب پاس کنم ...   

4 تا کتاب دارم که تا آخر شهریور باید بخونمشون !‌ 

1- Grammer for IELTS  :    

 این کتاب 25 تا بخش داره که 3 تاش رو خوندم .... 22 تا مونده  

2- New Insight to IELTS :  

این کتاب هم تقریبا 32تا بخش داره و WB هم داره که به ازای هر بخش کتاب اصلی یه بخش تو کتاب تمرین هست .  

3- Vocabulary for IELTS :  

این کتاب هم 25 تا بخش داره ولی خیلی سخته .....  

  

باید فکر کنم ببینم بهینه ترین برنامه برای خوندن توی این یک ماه چیه !!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

پ.ن : راستی زبان خودم نسبتا خوب اما نمره خوبی هم ازش می خوام !!!!‌( مثلا 7-7.5 )‌

امان از دست آقایون !

موندم از دست این آقایون چی کار کنم !!!!!!!!!! منظورم از این که همه آقایون رو جمع بستم همسر ناز خودم بود ! 

چرای همیشه این من هستم که باید بخاطر بقیه حتی تو انجام کارای مربوط به اون ها کمک کنم !!!!!  اما نباید انتظار داشته باشم که اونم کمکم کنه ........ بذارید از اول بگم ... 

یه ۲-۳ هفته ای هست که باید برم بانکی حساب باز کردم و چون از محل کارم دوره !( از طرف همین محل کار معرفی شدیم تا حساب باز کنیم و یه جورایی مجبور شدیم !!!)  اگه ماشین رو هم پارک کنی و بری احتمال این که برگردی و ببینی پلیس محترم بردتش پارکینگ خیلی زیاده به آقای همسر گفتم چون من باید وسط کارم برم و رفت و برگشت خیلی طولانی میشه اگه بدون ماشین برم بیا یه روز که بیکاری با هم بریم که تو توی ماشین بشینی و من برم سریع کارم رو تو بانک انجام بدم ........ اما ... اگه تحویلم گرفت  تازه بهش هم میگم ناراحت میشه ........ نمی دونم چرا نمی خواد یه سری کارها روانجام بده ..... مثلا روزی که شیفت نداره و خونه هست زنگ میزنه به من که سر کارم که داری میای مثلا ماست بخر ! خوب همسر نازنینم سوپر مارکت ۲۰۰ متر از در خونه فاصله داره خودت برو بخر ! یا بدتر ازون من ماشین نبردم و ماشین تو خونه هست و ایشون ماشین دارن بعد زنگ میزنه به من که سر راهت از میوه فروشی میوه و سبزی بخر !‌آخه مگه من چقدر میتونم این خریدها رو از میوه فروشی ( ۵ خیابون بالاتر از خیابون خودمون ) تا خونه بیارم یه توک پا ماشین و بردار برو خرید.........  وقتی هم که بهش این ها رو میگی ناراحت میشه و.... 

آرزو مونده رو دلم که یک ماه فقط یک ماه مدیریت مالی خونه با اون باشه همیشه با این جمله که تو بهتر میتونی خرج و مخارجمون رو مدیریت کنی ..... ام می کنه و.......بابا دلم می خواد یه بار فقط یه بار پول تو جیبی بگیرم ........   

نمی دونم با این اوصاف ما چه جوری ۹ سال تمام هست که با هم هستیم ۵ سال که ازدواج کردیم و ۳ سال که زیر یک سقفیم ............  

اینجوری که تنها بودم زندگی راحت تر بود !!!!! مجبور نبودی واسه کسی غذا درست کنی !!! ظرف های اضافی بشوری !!!! مهمون داری و ....دیگه بماند ....  

اگه یکی پیدا میشد و میگفت چه باید کرد خوب بود........... 

پ.ن :‌بی انصافی اگه نگم که گاهی تو درست کردن غذا کمکم میکنه و یا حتی خودش غذا درست می کنه .... همیشه اونه که نون می خره .... یا تو تمیز کردن خونه گاااهی کمکم میکنه ( اگه حوصله داشته باشه )‌.....

هدف اول : کاهش وزن

امروز رفتم برای خودم میزان کالری مورد نیازم رو در هر روز محاسبه کردم :‌ 

وزن فعلی : 6۲ کیلوگرم  

قد من :162.8 سانتی متر  

 وزن ایده آل من : 55 کیلوگرم  

---------------------------------------------- 

طبق  محاسبات من برای اینکه با میزان فعالیت فعلی ام توی همین وزن بمونم کلری مورد نیاز روزانه ام 1474 کیلوکالری است !   

حالا برای اینکه بتونم وزنم رو کم کنم باید 500 کیلوکالری در روز کمتر استفاده کنم ! یعنی 974 کالری در روز !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!   

امیدوارم بتونم از پسش بر بیام ....  

حالا باید بگردم به رژیم خوب با این میزان کالری پیدا کنم ....

سردرگم

یه مدتی هست که سردرگمم ! نمی دونم چرا ؟ دیگه از چیزی لذت نمی برم یا خوشحال نمی شوم! آقای همسر میگه اینا نشونه افسردگی ! آخه دکتره !!!!‌ شاید هم باشم اینوهم نمیدونم به هر حال روند نزولی ضعف روحی ام رو احساس می کنم ! دلم می خواد خیلی کارها انجام بدم ! تو پست قبلی هم نوشتم چه کارهایی دلم می خواد انجام بدم ! اما نمی دونم چرا هیچ قدمی برنمی دارم ... دیشب با آقای همسر خیلی حرف زدم پیشنهاد اون مراجعه به یه روانپزشک ! اما من از قرص خوردن می ترسم ......... روزهای خوب زندگیم داره همینجوری میره اما من یکجا ایستادم و تکون نمی خورم ........ به نظر میاد اوضاع امروز یکمی بهتر از دیروز ! احساسم رو میگم اما هنوز اونی که 3 سال پیش بودم با یه عالمه انرژی نیستم !! از صبح ساعت 7 میرفتم سر کار تا ساعت 7-8 شب (ساعت کاری تا 4 عصر اما به خاطر پروژه ای که داشتیم گاهی مجبور بودیم تا نیمه شب هم سر کار باشیم )‌! بعد از ساعت 8 شب که میرسیدم خونه هم کارای خونه رو انجام می دادم ،‌هم درس می خوندم با آقای همسر هم شاید بیرون می رفتیم اما الان بااین که بعد از ساعت کاری بر می گردم خیلی هنر کنم یه کم به کارهای خونه برسم و یه غذایی درست کنم ! بقیه اش همه به بطالت می گذره !!!!!!!!!!!!! خوب غر غر بسه !‌ می خوام که دوباره خودم باشم با انرژی و فعال !

منم و یه دنیا کار که می خوام انجام بدم .....

امروز احساس کردم چقدر انرژی روحیم کم شده !‌همش دارم کارهام و به فردا میندازم ... یه عالمه پول خرج میکنم اما اصلا بهش اهمیت نمی دم . انگار اصلا مهم نیست جه اتفاقی میفته ....  

چند تا کار مهم دارم که می خوام توی این چند ماهی که تا آخر سال مونده انجامش بدم :  

اول : چون توی ۴ ماه اخیر ۵ کیلو اضافه وزن پیدا کردم می خوام تو یک ماه به وزن سابقم برگردم !! 

دوم :‌برای امتحان IELTS اول آبان ثبت نام کردم . خیلی نخوندم یعنی اونجوری که بقیه می خونن من اصلا نخوندم ... اما هنوز 2 ماه مونده فکر کنم با یه برنامه ریزی بتونم موفق بشم ...... 

 

سوم : لطفا به من نخندید !  

من دانشجوی کارشناسی ارشد ام ترم آخر دانشگاه آزاد!!!!  اما می خوام انصراف بدم به زودی خبرش رو اینجا می ذارم ....  

و دوباره کنکور بدم  می تونیین بگید این چه دل خجسته ای داره ! اما من هم دلایل خودم و دارم  اولا این دانشگاه آزاد جونم و تو شیشه کرده واسه من که عادت ندارم واسه قدم زدن تو دانشگاه هم پول بدم غیر قابل تحمله .... حساب کردم اگه هزینه ترم مونده و پروژه و مقاله رو جمع کنم و هزینه کلاس آمادگی ارشد رو ازش کم کنم نصفش باقی می مونه ! یه مبلغی حدود 2.5 میلیون ! 

مهمترین علت دیگه گرایشمه که دوسش ندارم و ازش لذت نمی برم ! جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته ! 

پس به زودی میام تا بگم برنامه هام چیه !!!!  

قول می دم هر روز هم از پیشرفتم تو رژیم و ورزش بنویسم .............

دلنوشته ۱

سلام  

اول از خودم می گم چون وقتی تو بقیه وبلاگ ها می  رم و نام و نشون از نویسنده نیست کنجکاو می شم .  

یه آدمم از جنس لطیف ! کمی احساساتی با یه عالم تجربه در دوران جوانی..... 

یه مهندس ام ! از نوع کامپیوتری 

از امروز می خوام برنامه های زندگیم و بنویسم ‌. دغدغه هام رو  و گاهی هم دلتنگی هام رو . نمی دونم اصلا کسی این ها رو می خوه یا نه اما من واسه دل خودم می نویسم ............