روزهای تنهایی

این هم یه جور دفتر خاطرات اما از نوع دیجیتالی ؟!

روزهای تنهایی

این هم یه جور دفتر خاطرات اما از نوع دیجیتالی ؟!

من یه مشاور می خوام ...

بازم دارم درس می خوانم ... می تونید بگید این چه خجسته است که ...  

اما هر کسی تو زندگی یه چیزهایی بهش هیجان می  ده منم درس خواندن بهم هیجان و حس جوونی میده ...  

اما کودک درونم خیلی شیطونه و احتیاج به یه مشاور دارم که مانیتورم کنه و کمکم کنه این  بچه شیطون و مهارش کنم ...  

 کسی یه مشاور خوب برای دوره کارشناسی ارشد کامپیوتر - هوش مصنوعی سراغ نداره ؟؟

تا کی ؟؟؟

تا کی می شه تحمل داشت ....  

صبر تا کی ؟؟؟

دلم خیلی گرفته ...

دلم خیلی گرفته ... 

 چقدر دوستت دارند و تو جقدر دوسشون داری؟  

اهمیت ادم ها به جیه؟  

گاهی فکر می کنی.... بر میگردی به عقب نگاه می کنی...  

بهترین روزهای جوونیت تو استرس عذاب اشک و شنیدن حرف این و اون گذشته  ... اما صبر کردی دعا کردی .. باور کردی و یه جورایی حمایت کردی ...  

و حالا بعد سال ها می شنوی که با کسانی که باور نکردند ... زخم زبون زدند .... استرست دادند ... تحقیر کردن یکی هستی ....    

کاش می شد سرنوشت از سر نوشت ....  

دلم می خواد توی این دنیای بزرگ گم بشم ....

کاش بودی ....

این روزها خیلی بهت فکر میکنم.... راست می گن دختر بدون پدر سایه نداره ... کاش بودی ....  

اگه بودی سرم  بالا بود جلوی همه و پشتم قرص ... انوقت هیچ کس هیچ کس نمی تونست بگه بالای چشمات ابرو هست  اما حالا ....  

هر چی بیشتر میگذره بیشتر حس می کنم نبودنت را....  

کجایی.... ببین خانم دکترت قراره عروس بشه اما  تو نیستی ... نمی تونم  جای تو باشم ... همه جا سعی کردم باشم  اما اینجا دیگه نمی تونم ...  

طاقت ندارم وقتی خواهش می کنه که همسر من برادرش باشه ... پدرش باشه ... اما ....  

چه جوری بهش بگم که شوهرم نمی خواد.... که این درد رو درک نمیکنه ...  

کاش بودی .... اخ اگه بودی ... از کی شکایت کنم ... از خدا ... از زندگی ... از روزگار ... از قلب مهربون تو که غم از دست دادن یه عزیز رو تاب نیاورد ... از کی؟؟؟؟  

یعنی اشتباه کردم ....  

کاش بودی .............

دوست گم شده من

هنوز هم به جستجوی دوست گم شده ام هستم اما ..... نمی دونم می تونم دوباره ببینمش یا نه ؟ عجیب اینه که دوتا دوست که همه جوره با هم فرق می کردیم اما خیلی دوست بودیم  و دوستم یه دل دریایی داشت ... این روزها خیلی به یادشم ... یاد دبیرستان ، درس خواندن واسه کنکور ، کلاس رفتن ، کتاب خریدن ، قبولی دانشگاه هردو مون  ، نامه نگاری ها  ، ازدواج دوستم ، خرید عروسی اش ، پرو لباس عروسش (که وقتی لباس اجاره ای اندازش نبود برای این که بدون چجوریه من و وادار کرد به جاش پرو کنم ) ، شب حنابندونش ، روز عروسی (آرایشگاه وآتلیه و ... ) و یه مهمونی دو نفره تو خونه خودش ... خودم و خودش ... آخرین بار کی دیدمش... شاید روز نامزدی خودم ... نمی دونم ... فکرکنم الان 5 سال هست که ندیدمش ...  

دلم براش تنگ شده خیلی ...  

بهناز عزیزم  دلم خیلی برات تنگ شده ... کاش میدیدمت ..............

سردرگمی ...

این روزها خیلی سردرگمم .... نمی دونم می خواام چی کار کنم ... اینقدر کار تو فکرم هست که نممی تونم اون ها رو سرو سامون بدم  ....  

شاید هم هیچی تو سرم نیست ... کی میدونه ...  

خیلی حساس شدم ... تقریبا هیچ کاری انجام نمی دم ... برای خوندن درس هام برنامه ریختن اما انگار دارم دنبال یه محرک میگردم ... به خودم می گم شاید این محرک هیچ وقت نباشه ........  

اما انگار خودم هم گوش نمی دم ...  

حس ادمی رو دارم که داره تو باتلاق فرو میره .... وقتی دست و پا میزنی باا سرعت بیشتری میری پایین اما اگه حرکت نکنی این سرعت خیلی کم میشه ....  

ناراحتم از این که این روزهای خوب جوونی رو همینجوری هدر میدم  ..... اما حتی این ناراحتی هم نمیتونه محرک باشه برام ....  

سلام دوباره

بعد ازمدت ها اومدم ...  

خبر :   تو امتحان امسال نتیجه دلخواهم رو نگرفتم و دوباره می خوام بخوونم ....   

از همه دوستای خوبم که تو این مدت همراهم بودم ممنون .......

۲۹ !!!!

29 سال پیش شب یلدا به دنیا اومدم ... البته چه به دنیا اومدنی .... از اونجایی که یه کم زیادی توپل بودم(950/5 کیلو )  و دکتر مامانم هم اعتقادی به سزارین نداشت ... طفلک مامانم تا صبح اول دی ماه درد کشید تا من قدم رنجه کنم و به این دنیا بیام .....  

 

الان هم 29 سال تمام شد ...  

توی این 29 سال یه عالمه تجربه داشتم .... تجربیاتی در حد معجزه  شیرین ، تجربیات تلخ ، شادی ، غم  و....  

 امیدوارم از زمان مونده به آخر این بازی بتونم استفاده کنم ...

یه نظر بامزه ...

امروز نظرات تایید نشده رو که باز کردم یه نظر از یکی بود که باعث شد کلی بخندم ...  

فقط خود نظز ازسال شده رو منهای شماره تلفن میذارم ... خودتون بخونید ... 

 

سلام
اگر به دنبال فرد مناسبی برای ازدواج هستی و کسی رو در اطرافت نداری و معیارهای خاص خودت رو داری به موسسه همسان گزینی با 11 سال سابقه و بیش از 2000 عضو درسراسر ایران زنگ بزن اونجا با هر سلیقه ای میتونی کیس دلخواهتو پیدا کنی ساعت 3 تا 7 عصر
.xxxxxxxx( شماره تلفن )

مرخصی....

بالاخره یک ماه مرخصی بدون حقوق گرفتم .... نهایت سعی ام رو می کنم از این یک ماه حداکثر استفاده رو ببرم ....  

امیدوارم تمام این ضرر های مالی  برام هیجان و شیرینی موفقیت رو به همراه بیاره ...

حس نوشتن

این روزها اصلا حس نوشتنم نیست ... گاهی خیلی چیزها میاد تو ذهنم اما به همون سرعت هم میره ....  

دلم گرفته ....

این روزها دلم خیلی گرفته .... خیلی ... دیشب خبر فوت پدر یکی از دوستام رو شنیدم ....  

برگشتم به 7 سال پیش ....  

یه کم تنبل شدم تو درس خواندن ! میدونم خیلی بده اما ....

دوست جدید

سلام  

نمی دونم چرا دلم یه دوست تازه می خواد که اصولا من رو نشناسه از صفر صفر ...  

واقعا نمی دونم  چرا ؟  

اما دلم می خواد یک دوست غیر از دوستای  فعلی ام ...  

فقط یکی که یه کم روحیاتش و فکرش به من نزدیک باشه ...

برنامه من ! ۳۰/۸/۸۹

 بدقولی کردم شرمنده !

خواستم برنامه روزانه ام رو بذارم اما نشد ! حتی نتونستم بصورت یه فایل pdf هم بذارم !   

هدف این مرور :‌  

1- ریاضی مهندسی :  

2- ساختمان گسسته : کامل  (همه مباحث)   

3- آمار : فصل اول + تست ها  ، فصل دوم (متغیر های تصادفی تا آخر انحراف معیار)

4- محاسبات عددی  : تا آخر درونیابی

5- مدار منطقی  : طراحی مدارهای ترکیبی

6- معماری کامپیوتر  : روش های نمیاش اعداد

7- ساختمان داده ها  :بازگشتی ، hash ، پیمایش درخت ها ، مرتب سازی درجی و انتخابی

8- نظریه زبان و ماشین  : از اول تا ابتدای بستارهای منظم

9- سیستم عامل  :فرایندها و زمانبندی آن ها  

10 - مدار الکتریکی :‌فصل 1  و آپ امپ ها  

11 - هوش مصنوعی :‌ فصل 1و2و3و4 

12-طراحی الگوریتم : بازگشتی ها ، مرتب سازی درجی و حبابی و انتخابی

 

امروز 30/8/89 (وای آبان هم تموم شد )‌ 

 

صبح : ریاضی مهندسی 9-12    

عصر : ۱۴-۱۶ زبان  

 

ادامه دارد...   

پ.ن: تصمیم گرفتم اگه با مرخصی بدون حقوق ام موافقت بشه از 15 آذر تا 15 دی رو مرخصی بگیرم ! کاش بشه ....

 

برنامه مرور!

بازم اومدم !  

یه کم برنامه ریزی برای مرور طول کشید ! راستش اعتراف می کنم که وسط این همه درس گیج شده بودم ... اما امروز بالاخره موفق شدم. 

 با توجه به این که یک سری از کتاب ها و جروه هایی که خودم دارم دیجیتالی اش رو تو اینترنت پیدا کنم !!! عجب چیزیه این تکنولوژی ....  

چون من نمی تونم سر کار کتاب باز کنم به دو دلیل اول این که همکارها (نه دوستای هم اتاقم ) اونایی که برای کار میان تو اتاق و میرن زیر آبِ من رو بزنن ! دوم این که این دوستای هم اتاقم هنوز نمی دونن دوستشون شاهکار کرده و رفته انصراف داده !   

اما نکته مثبت اینه که همیشه سیستمم روشنه و کسی غیر از خودم بهش دسترسی نداره !  

نتیجه این که یه میزان زیادی از وقتم که سرکار هدر میرفت استفاده میشه و میشه براش برنامه ریزی کرد !    

سعی می کنم امشب جدول برنامه مرور هفته اول رو اینجا بذارم !  (از امروز دوشنبه ۲۴ آبان ۸۹ تا یکشنبه ۷ آذر ۸۹ !!!

 

خوب من برم سروقت درسم !‌ 

 

پ.ن : از امروز هر روز میام و گزارش درس خوندن هام رو میذارم !