روزهای تنهایی

این هم یه جور دفتر خاطرات اما از نوع دیجیتالی ؟!

روزهای تنهایی

این هم یه جور دفتر خاطرات اما از نوع دیجیتالی ؟!

سردرگم

یه مدتی هست که سردرگمم ! نمی دونم چرا ؟ دیگه از چیزی لذت نمی برم یا خوشحال نمی شوم! آقای همسر میگه اینا نشونه افسردگی ! آخه دکتره !!!!‌ شاید هم باشم اینوهم نمیدونم به هر حال روند نزولی ضعف روحی ام رو احساس می کنم ! دلم می خواد خیلی کارها انجام بدم ! تو پست قبلی هم نوشتم چه کارهایی دلم می خواد انجام بدم ! اما نمی دونم چرا هیچ قدمی برنمی دارم ... دیشب با آقای همسر خیلی حرف زدم پیشنهاد اون مراجعه به یه روانپزشک ! اما من از قرص خوردن می ترسم ......... روزهای خوب زندگیم داره همینجوری میره اما من یکجا ایستادم و تکون نمی خورم ........ به نظر میاد اوضاع امروز یکمی بهتر از دیروز ! احساسم رو میگم اما هنوز اونی که 3 سال پیش بودم با یه عالمه انرژی نیستم !! از صبح ساعت 7 میرفتم سر کار تا ساعت 7-8 شب (ساعت کاری تا 4 عصر اما به خاطر پروژه ای که داشتیم گاهی مجبور بودیم تا نیمه شب هم سر کار باشیم )‌! بعد از ساعت 8 شب که میرسیدم خونه هم کارای خونه رو انجام می دادم ،‌هم درس می خوندم با آقای همسر هم شاید بیرون می رفتیم اما الان بااین که بعد از ساعت کاری بر می گردم خیلی هنر کنم یه کم به کارهای خونه برسم و یه غذایی درست کنم ! بقیه اش همه به بطالت می گذره !!!!!!!!!!!!! خوب غر غر بسه !‌ می خوام که دوباره خودم باشم با انرژی و فعال !

منم و یه دنیا کار که می خوام انجام بدم .....

امروز احساس کردم چقدر انرژی روحیم کم شده !‌همش دارم کارهام و به فردا میندازم ... یه عالمه پول خرج میکنم اما اصلا بهش اهمیت نمی دم . انگار اصلا مهم نیست جه اتفاقی میفته ....  

چند تا کار مهم دارم که می خوام توی این چند ماهی که تا آخر سال مونده انجامش بدم :  

اول : چون توی ۴ ماه اخیر ۵ کیلو اضافه وزن پیدا کردم می خوام تو یک ماه به وزن سابقم برگردم !! 

دوم :‌برای امتحان IELTS اول آبان ثبت نام کردم . خیلی نخوندم یعنی اونجوری که بقیه می خونن من اصلا نخوندم ... اما هنوز 2 ماه مونده فکر کنم با یه برنامه ریزی بتونم موفق بشم ...... 

 

سوم : لطفا به من نخندید !  

من دانشجوی کارشناسی ارشد ام ترم آخر دانشگاه آزاد!!!!  اما می خوام انصراف بدم به زودی خبرش رو اینجا می ذارم ....  

و دوباره کنکور بدم  می تونیین بگید این چه دل خجسته ای داره ! اما من هم دلایل خودم و دارم  اولا این دانشگاه آزاد جونم و تو شیشه کرده واسه من که عادت ندارم واسه قدم زدن تو دانشگاه هم پول بدم غیر قابل تحمله .... حساب کردم اگه هزینه ترم مونده و پروژه و مقاله رو جمع کنم و هزینه کلاس آمادگی ارشد رو ازش کم کنم نصفش باقی می مونه ! یه مبلغی حدود 2.5 میلیون ! 

مهمترین علت دیگه گرایشمه که دوسش ندارم و ازش لذت نمی برم ! جلوی ضرر رو از هر جا بگیری منفعته ! 

پس به زودی میام تا بگم برنامه هام چیه !!!!  

قول می دم هر روز هم از پیشرفتم تو رژیم و ورزش بنویسم .............

دلنوشته ۱

سلام  

اول از خودم می گم چون وقتی تو بقیه وبلاگ ها می  رم و نام و نشون از نویسنده نیست کنجکاو می شم .  

یه آدمم از جنس لطیف ! کمی احساساتی با یه عالم تجربه در دوران جوانی..... 

یه مهندس ام ! از نوع کامپیوتری 

از امروز می خوام برنامه های زندگیم و بنویسم ‌. دغدغه هام رو  و گاهی هم دلتنگی هام رو . نمی دونم اصلا کسی این ها رو می خوه یا نه اما من واسه دل خودم می نویسم ............