از دوران دبیرستان یه دوستی داشتم به اسم بهناز ... یه دوست صاف وساده و یکرنگ ... یه دل دریایی داشت که همیشه بدی هایم رو می بخشید .... تا بعد از فارغ التحصیلی هم با هم ارتباط داشتیم تا اینکه من به خاطرقبولی تو ازمون استخدام آمدم تهران و دیگه ازش خبری نداشتم ... (ازدواج کرده بود و خونه اش تلفن نداشت و موبایل هم نداشت نه خودش نه شوهرش) تا اینکه چند ماه بعد شنیدم که برادرش که تنها پسر خانواده بود فوت کرده و از فتش هم خیلی گذشته دیگه روم نشد برم خونه مادرش ...... بعد ازیه مدت هم که به شماره ای که از خونه مادرش داشتم زنگ زدم تلفن قطع بود ....
از اون روزها ۳ سال گذشته و من دلتنگ این دوست قدیمی ام.... دوستی که حتی تی جشن عروسیم نتونستم دعوتش کنم.....
امیدوارم روزی ببینمش .... و امیدوارم به خاطر اینکه توی اون روزهای سخت کنارش نبودم من رو ببخشه ..........
منم خیلی از دوستامو اینجوری گم کردم ... اما تازگی ها از توی فیس بوک دارم کم کم پیداشون می کنم ...
یلدا جون خیلی گشتم حتی تو فیس بوک همه هستن الا اون !!!! حتی تو یاهو و گوگل هم گشتم اما ....